ساعت تقریبا پنج و نیم شیش بود که بیدار شدم بقیه خواب بودن
پتو رو از روم کشیدم و آروم از رو تخت پایین اومدم پاورچین پاورچین به سمت کمد لباسا رفتم درشو باز کردم و لباسم رو عوض کردم
زود بیدار شده بودم تا موقعی که بقیه خواب بودن بهتر بود برم یکم تو کمپانی سرک بکشم
از خوابگاه بیرون زدم و وارد سالن شدم نمیدونستم باید کجا برم داشتم فکر میکردم که صدایی از پشت سرم اومد
- سلام صبحت بخیر
دو بار پریدم تو هوا این وقت صبحی اینجا چیکار میکرد
- سلام صبح تو هم بخیر
طبق عادت همیشگیش لبخند دندون نمایی زد و گفت
- می خوای اینجا رو بهت نشون بدم
-آره ، راستش من اصلا با اینجا آشنایی ندارم
-اشکال نداره خودم بهت نشون میدم جیسو اونی
لیسا دستم گرفت و به اون طرف سالن برد داشتیم راه می رفتیم که پرسیدم
- راستی تو این وقت صبحی اینجا چیکار میکنی ؟
- من همیشه ساعت پنج بیدارم
- ام نمیدونستم ، راستی اینجا بجز ما کاراموز های دیگه هم هست
-آره هست ولی پسرن ،بیا بریم یه چیزی بخوریم
-باشه منم گشنمه
بقیه کی بیدار میشن
-احتمالا تا نیم ساعت دیگه ، ساعت هفت و نیم باید بریم کلاس رقص
- راستی لیسا تو اهل چه کشوری هستی
-تایلندی ام اسم اصلیم پران پریعه
-خیلی خوب کره ای صحبت میکنی
-ممنون