ل

-سلام به آبجی میون خودم ، نیستی کم پیدایی

- والا چه عرض کنم اونی مگه این جینی می زاره

با لحن شوخی به جینی گفتم 

- جینی چیکارش داری آبجی میونمو ول نمیکنی هر دفعه میخوام ببینمش نیستش

جینی گفت 

- اولا ابجی میونت هر من میرم خودش میاد دوما من کاری با آبجی میونت ندارم اونی وردار ببرش برای خودت

یه چند دقیقه که گذشت جینی رفت

رفتم پیش میون و ازش پرسیدم 

-میونی تو راجب کارآموزای پسر چیزی میدونی ؟

- اطلاعات دقیقی ندارم تنها چیزی که می دونم اینه که خوابگاهشون ته سالنه 

- اینو که خودم میدونم

- بزار یه چیزی بهت بگم خیلی دور بر کاراموزای پسر نپلک در موردشونم سوال نپرس برات بد تموم میشه اگه کمپانی بفهمه که کارآموزا قرار میزارن جفت کارآموزا رو از کمپانی میندازه بیرون از من گفتن بود

اینو گفت و رفت 

داشتم با دهان باز مونده به مسیری که میون می رفت نگاه می کردم

ولی من بیخیالش نمیشدم 

هر جور شده باید میفهمیدم کیه و اسمشو ازش می پرسیدم

یاد حرفای میون افتادم 

حتی فکرشم خیلی بد بود 

به طرف دستشویی رفتم 

شیر ابو باز کردم 

و آبی به صورتم زدم

آخیش حال اومدم 

رفتم خوابگاه 

اولین چیزی که دیدم جنی بود که هنوز سرش تو گوشیش بود

- جنی خسته نشدی از وقتی من رفتم تا حالا گوشی تو دستته اگه من نباشم کی بهت بگه

- اونی فقط پنج دقیقه س 

صدای لیسا از ته سالن اومد

- اونی به نظر من اصلا خودتو واسه جنی ناراحت نکن ، بزار تو حال خودش باشه

 

 

 

 

 

 

ببخشید این پارت کوتاه بود