خاطرات بلک پینک

ساکو برداشتمو به سمت سالن تمرین رفتم
جی نا مربی وکال منو جنی بود
و من خیلی دوستش داشتم
البته خیلی سخت گیر بود 
همیشه سعی میکردم بیشترین تمرکزم رو وکال باشه 
صدای جی نا بود که از پشت میومد
- مثل اینکه بالاخره سر و کله جنی پیدا شد
جنی به آرومی وارد شد 
- مثل اینکه خیلی زود تر از من اومدی
- من ساعت چهار صبح تا الان اینجام 
- اوه ، مگه الان ساعت چنده جیسو به ساعتش نگاه میکنه و جواب جنی رو میده
- ساعت هفته 
صدای جی نا بود که داشت نزدیک میشد
- خب خب خب بسه دیگه جنی سعی کن از این به بعد زودتر بیدار شی 
- چشم مربی

ساعت تقریبا 11و ربع رو نشون میداد
که دخترا از کلاس بیرون اومدن
-اوف امروز واقعا روز خسته کننده‌ای هست
جیسو در جواب به جنی گفت 
-باهات موافقم
-موافقی بریم ناهار بخوریم
- چرا که نه
-پس بزن بریم 
- هر کی دیر تر برسه اون حساب میکنه
جنی با خنده گفت 
- باشه
و شروع به دویدن کردن
- من زودتر رسیدم
- جنی باید اعتراف کنم تو توی دویدن خیلی بهتر از منی 
-خوب حالا چی بخوریم 
- من که میخوام نودل بخورم 
- پس منم همونو میخورم
جیسو از دور لیسا رو دید که داره به این سمت میاد
لیسا دختری بود با موهای سیاه و چتری با صورتی گرد با نمک و چشمای تقریبا درشت که داشت به ما نزدیک میشد پشت سرش دختری بود با چشمای قهوه ای و پوستی سفید و موهای قهوه ای تیره

- مثل اینکه لیسا و میون دارن میان اینجا
لیسا که انگار خیلی گشنه بنظر میومد فوری یکی از صندلی های کنار دخترا رو اشغال کرد 
میون که تازه رسیده بود 
کنار جیسو نشست
-  امروز خیلی خسته شدم الانه که از حال برم
- اگه بهت بگم که بعد غذا دوباره باید بریم تمرین چیکار میکنی ؟
- من ظرفیت این همه تمرینو ندارم
صدای لیسا که اونطرف دیوار نشسته بود و داشت منو رو می خوند بلند شد 
- تو که فقط سه ساعت تمرین کردی 
جنی همینطور که داشت نودلشو میخورد با دهان پر گفت
- بس کنید شنیدم قراره جای خوابگاه عوض بشه 
جیسو گفت
- منم شنیدم میگن به هر کی یه اتاق میدن که دو نفر توش میخوابن ، به هر حال من خیلی خوشحالم که از شر این خوابگاه تنگ خلاص میشیم 
میون گفت 
- من اصلا خوشحال نیستم میگن اتاق هاش خیلی کوچیکه 
جنی که خیلی خوشحال بنظر نمی رسید گفت 
- حالا که هنوز هیچی معلوم نیست 
- راستی خبر دارین قراره کارآموز جدید بیاد 
-جدی 
- آره میگن تو این هفته قراره بیاد
لیسا که خیلی مشتاق بنظر میرسید گفت 
- نمیدونی چند سالشه یا حداقل اسمش چیه ؟ 
-نه من فقط میدونم همسن و سالای میونه 
-واقعا حیف شد 
میون گفت 
- اگه کارآموز جدید بیاد کار ماهم سخت میشه
- پس باید سخت تمرین کنیم .


پنجشنبه بود و دخترا رفته بودن بیرون 

بهار بود 
و درختای گیلاس شکوفه زده بودند.
منظره خیلی قشنگی بود 
جیسو گفت 
-چه قشنگه لیسا تو این پارکو از کجا پیدا کردی
لیسا در جواب گفت 
- آره خیلی قشنگه 
جنی گفت
- اینجا یه کافه هم هست قبلا وقتی بچه بودم با مامانم میومدم اینجا 
- واقعا 
- بیاین از این طرف
مادر جنی خیلی وقت بود که از کره رفته بود به آمریکا و جنی خیلی تنها بود البته مادرش همیشه دلش می خواست جنی مثل خودش وکیل بشه 
ولی جنی علاقه ای به وکالت نداشت و همیشه دوست داشت یه روز اودیشن بده و دبیو کنه و یه خواننده بزرگ بشه البته مادرشم جلوشو نگرفت 
و اونو تشویق می کرد تا این راهو ادامه بده

لیسا اهل تایلند بود و پدرش وقتی اون خیلی کوچک بود از دنیا رفت و مادرش با فرد دیگه ای ازدواج میکنه که البته لیسا پدر خونده شو خیلی دوست داره پدر خونده اش یه سر آشپزه
و مادرشم خانه داره
لیسا از وقتی کوچک بود علاقه زیادی به رقص داشت و مادرش متوجه این شده بود و اون به کلاس های رقص زیادی میفرسته تا اینکه لیسا تصمیم میگیره 
برای کمپانی YG اودیشن بده 
و قبول میشه و وارد کمپانی میشه
میون هم تو کره به دنیا اومده  بود و پدر و مادرشم تو کره زندگی میکردند 
منو میون تنها کسایی بودیم خانوادمون تو کره بودن هر چند که بازم نمیتونستیم  زیاد ببینیمشون

شب وقتی دخترا به خوابگاه بر میگردن با کسی مواجه میشن که نمیشناسنش
یه گیتار دستش بود و موهای مشکیشو بالای سرش بسته بود صورتش خیلی سفید بود و چشماشم قهوه ای بود 
دخترا دقیقا به همون چیزی که جیسو فکر میکرد فکر می کردن