مشغول ور رفتن با گوشی جدیدی که به تازگی خریده بودم شدم
که صدای خنده های میون اومد
خودشو انداخت رو تخت و یه سرکی تو گوشی من کرد
گفتم
- چه اتفاقی افتاده که انقد کبکت خروس میخونه
- متأسفانه هیچ اتفاقی نیفتاده
گوشیشو از جیب لباسش در اورد
- جیسو به نظرت میشه ماهم یه روزی دبیوت کنیم
با اعتماد بنفس بالا جواب دادم
- چرا که نشه اگه ماهم تلاشمونو کنیم میتونیم آیدل بشیم
- شتر در خواب بیند پنبه دانه ما فعلا تا همینجاشم که اومدیم هنر کردیم
- خدا رو چه دیدی شاید همین فردا دبیوت کردیم
- شاید
- میگم جنی و لیسا کجا رفتن
- نمیدونم
- حتما رفتا بیرون
- وقتی اومدن به حسابشون میرسم، جدیدا تنهایی میرن بیرون
خنده ای کردم
که گوشیم زنگ خورد
مامان بود
- الو
- الو سلام دخترم
- سلام مامان قشنگم
- باز لوس بازیات شروع شد
- بابا چی کار میکنه
- باباتم تازه از کار رسیده فعلا که خواب خرسیه
- گوشیو میدی جی یون
- باشه
یه دو دقیقه ای شد تا مامان گوشیو داد دست جی یون
- سلام بر خواهر گرامی
- سلام بر آبجی کوچیکه خودم
-خوبی
- مرسی من که خوبم
- داداش خونست
- نه خونه نیست با دوستاش رفته بیرون تا یه ساعت دیگه برمیگرده
- سلاممو بهش برسون
بگو وقتی رسید بهم زنگ بزنه دلتنگ صداشم
بعدش بلند خندیدم
که جی یون گفت
- آره جون خودت معلومه چقدر دلتنگشی تو که تا دیروز چش دیدنشو نداشتی الان دلتنگشی
- صدامو نازک کردم و گفتم آخه مگه میشه آدم یدونه داداش داشته باشه و دلتنگش نباشه
میون زد به شونم و گفت
- اینجوریم بلد بودی صحبت کنی اخم و تخسات برای ماعه خنده هات برای بقیه
بعدشم ادای منو در اورد
زدم زیر خنده
جی یون که پشت تلفن بود گفت
- برای چی میخندی
- هیچی کاری نداری
- نه
-پس خدافظ
قیافه قرمز شده ی میونو دیدم که در حال ترکیدن بود از خنده
گفتم
- یه وقت نپکی از خنده
آخه این چیش خنده داشت
گفت
- هیچیش
پس چرا میخندی
-بعدا میفهمی
-بگیریم بخوابیم
- آره منم خوابم میاد
میون از رو تختم بلند شد و رفت رو تخت خودش
- پتو رو کشیدم رو سرم و شب بخیری گفتم
- شب تو هم بخیر
هنوز نخوابیده بودم که صدای کوبیده شدن در اومد قلبم اومد تو دهنم
با دیدن جنی و لیسا خیالم راحت شد
- میمردین درو درست رو هم می زاشتین
صدای جنی بود
- نه من که خیلی خستم میخوام بخوابم
گفتم
- شب خوش
- شب بخیر لیسا رفت و لامپ و خاموش کرد
و منم یواش یواش چشامو بستم
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم ساعت 4 صبح بود باید میرفتم تمرین